پدیدارشناسی ادموند هوسرل
قسمت اول: معرفت غیرتجربی
به نظر می رسد که فربه ترین بخش فلسفه ی پدیدارشناسی بحث های روش شناسی آن است که بخش اعظم کار هوسرل نیز درباره ی روش شناسی پدیدارشناسی است. نکته ی مهم در اینجا آن است که پدیدارشناسی در قدمهای آخر خیلی به جامعه شناسی نزدیک می شود و دلالتها و ایده هایی که برای جامعه شناسی ارائه می دهد، افرادی همچون آلفرد شوتس را تحریک می کند که از جامعه شناسی پدیدارشناسی صحبت کنند.
سابقه ی واژه فنومنولوژی (Phenomenology) به فیلسوفی آلمانی به نام لامبرت باز می گردد که معاصر کانت بود. مقصود او از فنومنولوژی آن بود که بخشهایی از تجربه ی ادراکی انسان جز موهومات و اوهام قرار می گیرند، و پرسش این امر استوار بود که اساسا این توهمات ماهیتا چه چیزی هستند؟ و منظور او ایجاد فلسفه ای درباب توهم بوده است اوهام بشر چه هستند، و حد و مرز شناسایی اوهام از غیر اوهام چیست؟
بعد از لامبرت، کانت واژه فنومنولوژی را بکار می برد و مقصود او از فنومنولوژی هر آنچیزی که درباره ی جهان می توانیم بدانیم می باشد و در واقع هر آنچیزی که در تجربه بر ما پدیدار می شود و ابزار مناسب برای علوم تجربی است. در این معنا فنومن ها پدیده های غیرطبیعی و متافیزیکی را شامل نمی شوند.
اما فیلسوف دیگری که واژه فنومن را بکار برد، هگل بود. او در کتاب «پدیدارشناسی ذهن phenomenology of mind» نشان داد که زیاد دل خوشی از فنومن و نومن کانت ندارد و نمی تواند بپذیرد که معرفت انسانی مشروط و محدود است بلکه بدنبال معرفت مطلق می گردد. نظر او این است که ذهن ابتدا با جهان بصورت فنومن برخورد می کند و ابتدا ظواهر جهان را ادراک می کند که این مرحله ی از خودبیگانگی عقل است. ولی با تتبع و تامل در این ظواهر و با یک سیر دیالکتیکی این ظواهر را پس می زند و به وجه نومنال می رسد و به آن ماهیت فی نفسه ی خودش می رسد و وقتی به خود رسید، به ماهیت فی نفسه ی جهان می رسد و بیگانگی از بین می رود و می فهمد که جهان چیزی جز ایده، جز ذهن نبوده است.
- لینک منبع
تاریخ: چهارشنبه , 10 اسفند 1401 (16:06)
- گزارش تخلف مطلب